تورا نه عاشقانه نه عاقلانه نه حتی عاجزانه...

که تو را عادلانه در آغوش میکشم...

عدل مگر نه آن است که هر چیز سر جای خودش باشد؟؟؟؟!!!!!

اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟

کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟

چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟

آری بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود...

*دکتر علی شریعتی*

در دیاری که تو آنجایی،

بودن در آنجا کافیست،

آرزوی دگر اوج بی انصافیست...........

درکشور ما شاهی بود برای سرگرمی خود،بازی ای ساخت که دو نفر روی سنگ ترازو روند وهرکس که وزنش کمتر بود کشته شود.........

از بخت بدم من و یارم روبروی هم افتادیم......

من برای اینکه یارم زنده بماند 10روز غذا نخوردم.

روز مسابقه خود را سبک گرفتم!

غافل از اینکه یارم به پاهای خود وزنه وصل کرده بود......

روز مرگم هرکه شیون کند از دوروبرم دور کنید

همه را مست و خراب از می و انگور کنید

مرد غسال مراسیر شرابش بدهید

مست مست از همه جاحال خرابش بدهید

بر مزارم مگذارید بیاید واعظ

پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ

جای تلقین به بالای سرم دف بزنید

شاهدی رقص کند جمله شما کف بزید

در ثانيه هاي بودنت مي مانم

در فصل شكست خوردنت مي مانم

يك سال نه ده سال چه فرقي دارد؟

تا لحظه هاي دل سپردنت مي مانم

یکی قشنگی منظره رو میبینه

یکی کثیفیه پنجره رو

این تویی که تصمیم میگیری چی ببینی.............

بمان بامن که من بی تو صدای خسته در بادم

در این اندوه بی پایان بمان تنها تو در  یادم

نمیدانم چرا غم ها نمی دانند که من سلطان غم هایم

بیا ای دوست با من باش که من تنهای تنهایم

آرزو دارم بهاران مال تو

شاخه های یاس خندان مال تو

گرچه درویشان تهی دستند ولی

ساده بودن های باران مال تو

قصه ازحنجره ایست که گره خورده به بغض

یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها

در همه آوازها حرف آخر زیباست

حرف من دیدن پروازتودر فرداهاست.........

شاید نشود به گذشته با زگشت وآغازی زیبا ساخت

ولی میشود هم اکنون آغاز کردویک پایان زیبا ساخت...............

درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا بسپار...........

و آسوده بخواب .............

که خدا بیدار است......................

در شهر صدای پای مردمانیست که همچنان که تو را میبوسند طناب دار تو را می بافند

مردمانی که صادقانه دروغ می گویند

وعاشقانه خیانت می کنند

کاش....................

کاش دلها آنقدری پاک بودکه برای بیان دوستت دارم نیازی به قسم خوردن نبود................

غمگین پاییز است که بهار را نمیبیند

و 

از آن غمگین تر منم که تو را نمیبینم.

دلهای پاک خطا نمیکنند،

سادگی میکنند،

وامروز سادگی،

پاک ترین خطای دنیاست.

مبادا زندگیمان مثل ماهیهاکه صادقانه اشتباه میکنندتلف شود...................

بی آنکه بدانندقلاب،علامت کدامین سوال است که بدان جواب میدهند

................

سال نومبارك.............

کاش بودی تا دلم تنها نبود                            تا اسیر غصه فردا نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی                          بی تو هرگززندگی زیبا نبود

یادم باشد لرزیدن دلم را پنهان نکنم

 تا هیچوقت تنها نباشم.....................